خدایی اگر باشد سیبهای گاز زده را باز به شاخه ها آویزان میکند.
ما انسان هایی هستیم که پل های شکسته به راه های مستقیم ترجیح میدهیم.
و اگر تو آنی که با بوسه ات قورباغه به شاهزاده ای تبدیل میشود.و جایگاهش کاخ های بلورین میشود.
ومن آنیم که تحریم شدم.از دیدن چشمات.
و تو بی وفا مرغک دلم را چنین دلشکسته کردی
ونگذاشتی پروانه کوچک عشقم بر روی گلبرگ های نازک عشقت لحظه ای بنشیند.
اما بدان.
بدان که خدای من.آن خداییست که مرهم دلهای شکستس.
خداییکه حتی برای غربت گنجشکها اشک میریزد
شاید این عالم مال من نبودی.
با هم نبودیم
اما سرمستم که هنوزم آسمان بالا سرمان یکیست.
من دیگر تنها نیستم.
خدا هست
عشق هست
وتو.
تویی که شاید نباشی اما همیشه هستی
قرارمان عاشقی بود.قول دادیم هیچوقت از یادمون نرودخاطراتمون.قرار بر آن شد یک پیام! جهت زدن _تیک عاشقی تو دفتر قلبهایمان ،تو دلم خندیدم گفتم دیوانه هیچکدوممان بازنده نمیشیم،اما وقتی گفتی "اصلا دلتنگ شدن بلد نیستی"بغضم گرفت،تو چه میفهمی !!!مجبور باشی "سکوت"کنی در حالی که ذهنت در حال انفجار است از حجم کلمات و جملاتی که کنار هم میچینی تا مبادا هنگام گفتنش تپق بزنی، اما سرنوشت تمام حرفهایم ختم میشوند به قبرستانی متروکه حوالی ذهنم تو چه میدانی آتش زیر خاکستر بودن یعنی چه .
هر روز که از اداره برمیگردم ، تنها ذوقم یرای اینه که برسم به یکس از کوچه های محل و ازش عبور کنم ، کوچه ای که هر روز چند تا یچه 7-8 ساله فوتبال بازی میکنن
نمیدونید چه لذتی دازه وقتی میبینید باهم کل کل میکندد دروازه بان کوچولویی که به خودش میگه بیرانوند و همیشه با کلی انگیزه از دروازه تیمش که همون در حیاط خونشون هست محافظت میکنه
یا شاید جهانبخش کوچولویی که هر بار پنالتی میزنه دروازه بان کوچک توپش رو میگیره ، جهانبخش کوچک هم داد میزنه که قبول نیست تو دیگه سبک بازس منو میدونی ، میدونی همیشه گوشه سمت راست میزنم .
راستش امروز که جمع کوچیک و لذت بخششون رو تو کوچه ندیدم دلم گرفت .دنیاشون خیلی شیرین و لذت بخشه
هربار که رد میشم از وسط بازیشون قربون صدقشون میرم و دائم تو دلم دعا میکنم که کاش به خواسته هاشون برسن و همیشه همینطور دلنشین باشن:)
بهم گفت هدفت از زندگی چیه؟
گفتم. نمیدونم خیلی هدف دارم اما مهمترینش داشتن آرامشه و لذت بردن از زندگی.
رقت تو فکر برگه های روی میزشومرتب کرد و گفت ولی ما هیچ هدف و انگیزه ای نداریم ، فقط میایم شرکت صبحمون شب بشه. انگیزه خونه رفتن هم نداریم .
دلم میخواست بیشتر باهاش حرف بزنم و بگم تو این شرایط هم میشه امید داشت و همه چیز بستگی به خودمون داره ، اما یه لبخند زدم و گفتم درست میشه
دلم نخواست فقط حرف بزنم و شعار بدم ، گفتم بشینم ببینم خودم واقعا دارم پای زندگیم چقدر تلاش میکنم چقدر واقعا انگیزه دارم ، شاید فقط دچار توهم شدم و دارم انرژی الکی به خودم میدم
پشت میزم میشینم و هندزفری میذارم و تا میتونم آهنگ غمگین گوش میدم
واقعا کجای زندگی هستیم ؟!
خوابم برده بود ، گیج بودم بدنم ناتوان شده بود ، یهو از درد به خودم پیچیدم، از خواب بیدار شدم ، یکم خون بالا آوردم ، قلبم تیر میکشید ، بزور شب رو به صبح رسوندم.
رفتم دکتر آزمایش نوشت ، نمیدونم چرا اواین باره میترسم از بیماری ، با کسی حرفی نزدم ، حالا تنهایی باید برم سمت آزمایش و پیدا کردن علت حال ناخوش این چند ماهی که گذشت . دلم میخواد بخوابم ، شاید خوابی ابدی !
چند روزه حال ندارم ، دیروز جواب آزمایشم رو گرفتم همه چیز خوب بود جز یه مورد !!! ذهنمو مشغول کردچطور ممکنه این اتفاق بیفته ! راستش فکر کردن بهش بیشتر عذابم میداد تا اینکه بدونم این درد رو دارم !
از سرکار رسیدم خونه و با همون خستگی شام پختم ، آشپزی آرومم میکنه و باعث میشه به چیزهای خوب فکر کنم
آخر شب میرم که بخوابم ، آروم و یواش صدام میکنه ، میرم کنارش ، سعی میکنه بغضشو نگهداره و اشکهاش نریزه، همونطور که تو گوشم زمزمه میکرد اشکهم سرازیر شد ، حرفهایی که میزد باورم نمیشد تا خود صبح نخوابیدم و گریه کردم . امروز هم تو شرکت همش حرفهاش میپیچید .تو گوشم و بزور جلو بغضمو میگرفتم تا
اصلا روزهای خوبی نبود دلم گرفته
زندگی بالا و پایین داره ، هیچوقت نباید انتظار داشت که همیشه همه چیز خوب پیش بره ، آدمها تو هجوم مشکلاتشان غرق میشن ، سال های زیادیه که لبخند وشادی رخت بسته از زندگیهامون و شدیم آدمهای استیکری ،که چهره و حال واقعیمون رو پشت این شکلکها قایم میکنیم ، مردم نگاه میکنن به این لبخندهای تصنعی و حسرت میخورن به این خنده ها ، خنده هایی که پوچ و بیهوده است ، آدمهایی که پشت این شکل ها سنگر گرفتن تنها تلاش میکنند تا تخریب نشن و دِژ محکم غرور و عزتشان به راحتی با خاک یکسان نشه!
تو همین شرایط اگه واقعا دلتان بخواد آرامش و شادی و برای لحظاتی به زندگی دیگران هدیه کنی ، متهم میشی به اینکه چقدر آدم چیپ و فرومایه ای هستی که چنین راحت خودت را خار میکنی شاید هم انگیزه شومی در سر میپرورانی ! یا میخوای آویزون بقیه بشی !
در کل محبت و مهربانی در این زماه مصداق صادق اینه که شما در پس این محبت اهداف شومی را در سر میپرورانید و همه تلاش میکنند ازتون فاصله بگیرند!
خلاصه اینکه این روزها هرچقدر غمگین تر ، کوله بارت پر از آه و فغان و بدبختی باشد ، بیشتر مورد توجه و اعتماد قرار میگیرید !
پس بیهوده تلاش نکنید شاد باشید ، وگرنه محکوم میشوید به تنهایی و سکوت
همان دو واژه ای که سالهاست باهاشون دست و پنجه نرم میکنم.
درباره این سایت